اثبات نفی ما عداء
که حتا محل به دختر فال فروش هم
یعنی می خواهم بگویم کاری به کارش هم
و به سادگی از کنارش عبور هم
با این همه حاضرم شرط ببندم
سر هزار بار «می خواهمت»
که از تو عاشق ترم
بگو ببینم
کی بود
آخرین باری که خواب دیدی
فنچ کوچکی شده ای؟
یا گل ریزی کنار جاده
یا پژواک فریاد ناتمام «دوستت دا...
اصلن همین دیشب آیا خواب دیده ای که صدای خسرو شکیبایی هستی؟
یا شعر سید علی صالحی؟
یا مثلن همین امروز صبح
وقتی به درختی تکیه داده بودی
پیرمردی به تو گفت:
«هی جوان!
به کجا خیره شده ای؟
مگر عاشقی؟»؟
حالا دیدی؟
دیدی که با همه ی آن احوال من عاشق تر...
با این همه
شرط را اگر تو هم بِبَری
من بُرده ام
---
* «اثبات شیء نفی ما عداء نمی کند»: لازمه ی بودن چیزی، نبودن چیز دیگری نیست.


بیا کاری کنیم. این را هر شب به خودم می گویم، می نویسم و به خواب می روم.