نه می خواهم از شر تو خلاص شوم

نه می خواهم از خیر تو بگذرم

تمام تو را می خواهم

همان طور که هستی

**

گام اول عاشقی، تبدیل شماست به تو

گام دوم عاشقی، ترکیب من است در تو

گام سوم عاشقی، نابودی همه چیز است برای تو...

ما همچنان در اول وصف «تو» مانده ایم


***

چه دیده ای از نبودن

که این چنین چسبیده ای به آن

و از آن جدا نمی شوی

نبودنت را می بینم

نبودنت را حس می کنم

نبودنت را می خوانم

نبودنت را اما باور نمی کنم

نگرانم

از این که نکند «نبودن» هم عاشقت شده باشد

و تاب جدایی از تو را نیاورد

**

تو مثل شعری

من مثل قصه

قصه گفتن می دانم

تا دلت بخواهد

شعر گفتن نمی دانم

...دلت نخواهد

**

تو فراتری از یک جسم

تو فراتری از یک روح

تو چیزی هستی که نمی دانم چیست

فقط می دانم نیست

و شاید هرگز نباشی

اما... باید باشی

---

این ها بعد از خواندن کتاب «کوتاه بیا عمرم به نیامدنت قد نمی دهد» از کامران رسول زاده به ذهنم و یا قلبم رسید.