مسجد امام من
بعد از آن همیشه این ایده در ذهنم بود که هر نوشته ای که می نویسم، مثل کاری سردستی و بی اهمیت در جایی قرارش دهم. زیاد به نوشته ام اهمیت ندهم. زیاد اهمیت دادن به چیزی که نوشته ام، یعنی نقطه ی پایان گذاشتن بر خودم. یعنی این جا، نقطه ی اوج من بوده است و تمام! اما نه. من هر بار می توانم بهتر از گذشته بنویسم. پس اهمیت نمی دادم که یک نفر نوشته ام را بخواند یا چندین و چند نفر، کسی نوشته ام را به نام خود منتشر کند، به نوشته ای که مدت ها برایش زحمت کشیده ام توجه نشود و... چرا که باز هم می توانستم بهترش را بنویسم.
اما واقعیت این است که ساخت این همه ساعت آفتابی -هر چند فوق العاده دقیق باشند- وقتی ارزش پیدا می کند که در کنار مسجدی به عظمت و شاهکاریِ مسجد امام ساخته شوند.
و من هنوز مسجد امام خودم را نساخته ام.
بعد از نوشت: آقا امین تذکر دادند که معمار مسجد امام «علی اکبر اصفهانی» بوده است. گرچه این (به خصوص با توجه به این که راهنما گفته بود شیخ بهایی این را ساخته است) آسیبی به نوشته ی بالا وارد نمی کند اما به هر حال مهم است که تاریخ، تحریف نشود.
بیا کاری کنیم. این را هر شب به خودم می گویم، می نویسم و به خواب می روم.